جدول جو
جدول جو

معنی جور بوردن - جستجوی لغت در جدول جو

جور بوردن
بالا کردن، بالا بردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زور آوردن
تصویر زور آوردن
زور دادن، فشار دادن، فشار وارد کردن بر کسی یا بر چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوش خوردن
تصویر جوش خوردن
به هم آمدن سر زخم یا دو انتهای شکستگی استخوان و التیام یافتن آن، به هم اتصال یافتن دو تکه فلز، پلاستیک و امثال آن، که از هم جدا نشود، به هم پیوستن و ترتیب یافتن دو چیز مثلاً معامله جوش خورد، کنایه از خشمگین بودن
فرهنگ فارسی عمید
(چُ بَ تَ)
زور دادن. فشار دادن. (فرهنگ فارسی معین). نیرو کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و آب چنان زور آورد که آن زنجیرها بگسست. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 138).
چه زور آورد پنجۀ جهد مرد
چو بازوی توفیق یاری نکرد.
سعدی (بوستان).
که زور آورد گر تو یاری دهی ؟
که گیرد چو تو رستگاری دهی ؟
سعدی (بوستان).
دست بالای عشق زور آورد
معرفت را نماند جای ستیز.
سعدی.
- زور بر خاک سیه آوردن، کنایه از کشاورزی کردن. زراعت کردن:
جستن گوگرد احمر عمر ضایع کردن است
زور بر خاک سیه آور که یکسر کیمیاست.
ابن یمین.
، تعدی کردن. ستم کردن. (فرهنگ فارسی معین). مقابله کردن. سرکشی کردن. فشار آوردن. هجوم آوردن: ارتفاع ولایات نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند. (گلستان).
سرشته ست یزدان شفا در عسل
نه چندانکه زورآورد با اجل.
سعدی (بوستان).
خدایا به غفلت شکستیم عهد
چه زور آورد با قضا دست جهد.
سعدی (بوستان).
رجوع به زور و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زور آوردن
تصویر زور آوردن
زور دادن فشار آوردن، تعدی کردن ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
رنج کشیدن مشقت بردن، غم خوردن غصه خوردن، اندوه فراوان بردن غم فراوان خوردن، صبر و تحمل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بهم پیوستن دو چیز (مخصوصا دوفلز) که جدا کردن آنها مشکل باشد لحیم شدن، عصبانی شدن ناراحت گردیدن: (این قدر جوش نخورخ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جگر خوردن
تصویر جگر خوردن
((~. خُ دَ))
رنج کشیدن، غصه خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوش خوردن
تصویر جوش خوردن
((خُ دَ))
به هم چسبیدن، به هم پیوند خوردن، سر گرفتن معامله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زور آوردن
تصویر زور آوردن
((وَیا وُ دَ))
فشار دادن، ستم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
ليغلي
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
Boil
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
bouillir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از درخت بالا رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
درست شدن، درست انجام گرفتن، به توافق رسیدن، متناسب بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
کوتاه شدن و آب رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
bollire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
kaynamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
кипятить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
kochen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
кип'ятити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
gotować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
ابالنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
ফুটানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
kuchemsha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
끓이다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
ferver
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
沸かす
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
לרתוח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
उबालना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
mendidih
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
ต้ม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
koken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
沸腾
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جوش آوردن
تصویر جوش آوردن
hervir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی